- پر کش
- بسیار
معنی پر کش - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته زرکش گلابتون دوزی دیبای زرکشی شده آنکه تارهای زر به پارچه کشد کسی که گلابتون سازد، پارچه ای که تارهای زر در آن کشیده باشند
بیکار و ناچیز و از کار افتاده: (مور که پریافت نه پر کم بود پر زدنش ز آن سوی عالم بود) (امیر خسرو)
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، گراز، بنکن، بنگن، فه، کتر
پر باز کردن، پرواز کردن